اشعار ولادت امام هادی(ع)؛ سامرا قسمت چشمان عطشخیزم کن/ تا تماشا کنمت یک دل سیر ای باران
تاریخ انتشار: ۵ شهریور ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۰۳۴۷۹۸۴
به گزارش خبرگزاری تقریب، امام علی النقی پیشوای دهم شیعیان و دوازدهمین نور از انوار عصمت و طهارت، در نیمه ذی الحجه سال 212، در محلی در حوالی مدینه، چشم به جهان گشود و با نور وجودش جهان را غرق در سرور کرد و لطف خدا از دریچه پر فیض وجودش جاری شد. آسمان و زمین مدینه ازندای تبریک و تهنیت فرشتگان مقرب الهی پر شد و قلب آسمانیان به دمیدن خورشیدی دیگر در آسمان ولایت شادمان گشت.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
ای نجیب ای تبلور پاکی
ای نفس ای حقیقتِ باران
قدری از خود به آسمان بچشان
ای نگاهت هویتِ باران
لحظه ای که تو آفریده شدی
می چکید از وجود تو توحید
تو همانی که یوسف از عشقت
خط بطلان به روی غیر کشید
حافظ و عالمِ به تأویلِ
باطنِ آیه های قرآنی
هر فرازی ز جامعه گوید
که تویی منشأ فراوانی
دستهای پر از سخاوت تو
خالق خنده ی اسیران بود
آنچه در پیش پای تو واشد
کیسه ی خالی سلیمان بود
همه جا در میان موج بلا
سپر شیعیان تو بودی تو...
چه کلیمی چه ارمنی، حتی
یاور این و آن تو بودی تو
دل که دل نیست پاره ی خون است
تو ببین عشق پر تلاطم را
حک نمودند بر عقیق یمن
نام ابن الرضای دوم را
داده در دست های تو ایزد
رشته ی اصلی هدایت را
نه! به کوه طلا نخواهم داد
گردی از خاک زیر پایت را...
رضا خورشیدی فرد:
در میان جامعه از آه خود با ماه گفتم
أیها الهادی النقی؛ یابن رسول الله گفتم
نامتان تا بر زبان آمد به سامرّا رسیدم
ذکرکم فی الذاکرین را در میان راه گفتم
نیمه شب از مویتان از لیلةالقدرم نوشتم
صبح شد از رویتان از فالق الإصباح گفتم
آسمان چشم هایم را کمی ابری کشیدم
زیر باران قطره قطره از شما آنگاه گفتم
خاکهای صحنتان مرطوب شد مانند ساحل
رو به دریا ایستادم از غمی جانکاه گفتم
خانهات آباد ای مرد غریب ای مرد تنها
خواستم از غربتت چیزی نگویم؛ آه گفتم
آبرو دارم ولی با شوق لبخند رضایت
از گناهان خودم بینی و بین الله گفتم
بیت هشتم بود سامرّا برایم مشهدی شد
سمت خورشید خراسان جملهای کوتاه گفتم
گفتم از شمس الشموس و تو همان شمس الشموسی
من ندانسته شما را تو شما را ماه گفتم...
سید حمید رضا برقعی
یادتان هست نوشتم که دعا میخواندم
داشتم کنج حرم جامعه را میخواندم
از کلامت چه بگویم که چه با جانم کرد
محکمات کلمات تو مسلمانم کرد
کلماتی که همه بال و پر پرواز است
مثل آن پنجره که رو به تماشا باز است
کلماتی که پر از رایحۀ غار حراست
خط به خط جامعه آیینۀ قرآن خداست
عقل از درک تو لبریز تحیر شده است
لب به لب کاسۀ ظرفیت من پر شده است
همۀ عمر دمادم نسرودیم از تو
قدر درکِ خودمان هم نسرودیم از تو
من که از طبع خودم شکوه مکرر دارم
عرق شرم به پیشانی دفتر دارم
شعرهایم همه پژمرد و نگفتم از تو
فصلی از عمر ورق خورد و نگفتم از تو
دل ما کی به تو ایمان فراوان دارد
شیرِ در پرده به چشمان تو ایمان دارد
بیم آن است که ما یک شبه مرداب شویم
رفته رفته نکند جعفر کذاب شویم
تا تو را گم نکنم بین کویر ای باران
دست خالیِ مرا نیز بگیر ای باران
من زمینگیرم و وصف تو مرا ممکن نیست
کلماتم کلماتیست حقیر ای باران
یاد کرد از دل ما رحمت تو زود به زود
یاد کردیم تو را دیر به دیر ای باران
نام تو در دل ما بود و هدایت نشدیم
مهربانی کن و نادیده بگیر ای باران
ما نمردیم که توهین به تو و نام تو شد
ما که از نسل غدیریم، غدیر ای باران
پسر حضرت دریا! دل ما را دریاب
ما یتیمیم و اسیریم و فقیر ای باران
سامرا قسمت چشمان عطشخیزم کن
تا تماشا کنمت یک دل سیر ای باران
قاسم صرافان
باران شدم از شوق پریدن به هوایت
شد کفتر بیگنبدِ تو، باز رهایت
ای صاحب آن «جامعه» پر شده از عشق!
خالی است چرا این همه در جامعه جایت؟
گفتی:« فَتَحَ اللهُ بِکُم» پنجره وا شد
گفتی: «و بِکُم یَختِم» و دل کرد هوایت
کی میرسد آن «اَشرَقَتِ الارض» بنورت
کی مست شود جامعه از جام دعایت
هر نیمه شب از ذکر تو روشن شده عالم
مَستَند ملائک همه از عطر عبایت
در بزم شراب آه! بگو مستِ خدایی
شاید متوکل کند اینگونه رهایت
رخصت بده یک لحظه که این پرده بیفتد
تا کاخ و ستون هاش بیفتند به پایت
وقتی که امامی و علی هم شده نامت
پیداست که در سامره شاهست، گدایت
یاد نجف افتادم و اشکم شده جاری
کو گنبد و گلدسته و ایوان طلایت؟
«اَنتم شُفَعائی» خبری بود که ما را
بُرد از دل شب تا سحری پشت صدایت
آه از تو چه پنهان، ... چه بگویم... فقط اکنون
دست من و دامان تو و لطف خدایت
سیدرضا مؤید
لطف امام هادى و نور ولایتش
ما را اسیر کرده به دام محبتش
بر لطف بى کرانۀ او بسته ایم دل
امشب که جلوه گر شده خورشید طلعتش
منت خداى را که به ما کرده مرحمت
توفیق برگزارى جشن ولادتش
تبریک باد بانوى کبرى سمانه را
کین غنچه بر دمید ز گلزار عصمتش
ماه تمام و نیمۀ ذى حجه مطلعش
خیر کثیر وکوثر قرآن بشارتش
این است آن امام که تقدیر ایزدى
بعد از جواد داده مقام امامتش
این است آن امام که ذرات کائنات
اقرار کرده اند به جود و کرامتش
این است آن امام که در برکة السّباع
شیران شوند رام و گذارند حرمتش
این است آن امام که از نقش پرده هم
ایجاد شیر زنده کند حکم قدرتش
این است آن امام که دشمن به چند بار
رخسار عجز سوده به درگاه عزتش
سر تا به پاى عاطفه و مرحمت ولى
دشمن به لرزه آمده از برق هیبتش
آن سومین ابوالحسن از خاندان وحى
چون سه على دیگر باشد عبادتش
افزون ز ریگ هاى بیابان عطاى او
بیش از ستاره هاى درخشان فضیلتش
مائیم و دست و دامن آن حجت خدا
چون نا امید کس نشود از عنایتش
گردیده ایم جمع به ذیل لواى او
افکنده ایم دست به دامان رحمتش
از آستان قدس رضا هدیه مى کنیم
آه دلى به غربت و اشکى به تربتش
یارب بحق فاطمه با فتح کربلا
بگشا بروى ما همه راه زیارتش
از لطف آن امام (مؤید) مؤید است
کو را نشان خدمت آل محمد است
انتهای پیام/
منبع: تقریب
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.taghribnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تقریب» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۰۳۴۷۹۸۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
نقدی بر سریال افعی تهران ساخته سامان مقدم/ به جای سرکوب معلول باید علتها واکاوی شوند
با توجه به کم حوصله شدنم سعی میکنم سریالها مخصوصا آثار نمایش خانگی را بعد از پایان هر فصلشان شروع به دیدن کنم و سریال «افعی تهران» ساخته سامان مقدم را بر اساس همین دیدگاه هنوز ندیده بودم تا چند روز گذشته که خبر اعلام جرم علیه عوامل این سریال به دلیل اهانت به جامعه معلمان رسانهای شد و کنجکاو شدم تا آن را قبل از اتمام فصلش ببینم.
قسمت اول که تمام شد احساس کردم حرفی برای گفتن دارد روی فیلمنامه و سوژه داستان با وسواس بیشتری تمرکز کردم و در فیلمنامه و ساختار آن به لحاظ گره داستانی و شخصیتپردازی برخلاف فیلمها و سریالهایی که در سینما و تلویزیون باب شده تفاوت اساسی دیدم. این که فیلمنامه با توجه به پیرنگ اصلی که برایش تعریف شده آنقدر محکم هست که خرده داستانهایی که در طول اثر میبینیم در خدمت آن قرار دارند و هیچ سکتهای در روند کار ایجاد نمیکنند. نکته دیگر، شخصیت پردازی در فیلمنامه این سریال است که کاراکترها را در این مسیر همراه قصه کرده و به قوام و دوام آن کمک شایانی میکند. تا جایی که بیراه نیست اگر بگویم بر خلاف اکثر فیلمها و سریالها که کنشها و گرههای داستانی بر اساس اتفاقهای تحمیلی نویسنده رخ میدهد در «افعی تهران» شخصیت پردازی بگونهای است که اتفاقات بر اساس زیسته کارکترها در خانواده و جامعه و همچنین با نگاهی روانشناسانه و جامعه شناختی پیش میرود. گرههایی که برای خیلی از مخاطبان ملموس است و موجبات همزاد پنداری را در آنان بر میانگیزد و برای برخی که با مشکلات تولید یک اثر نمایشی آشنا نیستند تصویر درستی از روند ساخت در این روزهای پر چالش در عالم سینما و تلویزیون ارائه میدهد. البته که در طول این سریال میبینیم سازندگان خیلی ظریف و اما محتاطانه با این معضلات برخورد میکنند و داستان به گونهای پیش میرود که سیاست سانسور توسط برخی نهادها و از طرفی پافشاری سازنده اثر برای حفظ اصل فیلمنامهاش و ناراحتی او از اختلالی که در قصه و هدفش از به تصویر کشیدن جنایت به وجود میآید منطقی هستند و هر دو طیف بر اساس وظیفه و دغدغهای که دارند درست عمل میکنند که به نظرم این کشمکش بر جذابیت این سریال افزوده است. به تصور من سریال خوش ساخت است و بازیگران به خوبی از عهده نقش خود بر آمدهاند بخصوص پیمان معادی که به دلیل نگارش فیلمنامه «افعی تهران» روی سوژه و کارکتر اشراف کامل دارد و مسلطتر جلوی دوربین ظاهر شده است و در حفظ و تداوم حس شخصیت روشنفکری که از محیط اطرافش پر از خشم است و پریشانی ذهنی دارد به خوبی عمل میکند. در طول سریال تدبیر کارگردان و تدوینگر در فلاشبکهایی که ذهن شخصیت بیانی را به هم میریزد کلیدواژهای است که به انتقال حس در کلیت داستان کمک میکند و اتفاقا همین فلاشبکها هستند که مخاطب را در درک بهتر چرایی رفتارهای بیانی که به مرور در حال تحول است کمک میکنند و توهین او به معلمش در سکانسی که او را از ماشین بیرون میاندازد قابل فهم میشود. چرا که شخصیت او در طول کودکی و نوجوانی در خانواده و همچنین مدرسه شکل گرفته است. او هنوز کتکهایی که خورده و بیمهریهایی که دیده را نتوانسته فراموش کند و با آن کنار نیامده است. او هنوز در قسمت هشتم و سکانس مورد بحث به تحول شخصیتی نرسیده و نمیتواند معنای جمله لذتی که از بخشیدن میتواند بدست میآورد را نسبت به انتقام درک کند. با توجه به تعریفی که از شخصیت بیانی در طول 8 قسمت شده اگر رفتاری غیر از این به تصویر کشیده میشد حتما سکتهای در روند کار و دو گانگی در شخصیت او ایجاد میکرد و باید بدانیم که او فقط از معلمی که کتکش میزده متنفر است نه از جامعه معلمان. کما اینکه در قسمت دهم این سریال شاهد هستیم وقتی بیانی در رستوران نشسته و خانمی بابت سر و صدای ایجاد شده بابت جشن تولدش از او عذرخواهی میکند، بیانی تولد او را تبریک گفته و ادامه میدهد «خوش باشید». این رفتار باعث تعجب همراهش میشود و میپرسد «چون شناختت برات حل شد؟» و بیانی در جواب میگوید « نه، چون شعور معذرت خواهی داشت.» پس او که زخم خورده دوران گذشته و حتی در بعضی موارد زمان حال است از معلمی که تنبیه را از اساس انکار میکند، انتظار عذرخواهی دارد تا آبی ریخته شود بر آتش خشمش. به نظرم این رفتار را مشاوران تربیتی مدارس میتوانند تحلیل کنند که یک دانش آموز چگونه و چرا از خانواده و شاید معلمش دچار خشم شده و پرخاشگر میشود. بخصوص که این درد در ذهن او کهنه شده و مانند دملی چرکین در رفتارش مشاهده میشود. فراموش نکنیم که او هنوز تحت درمان است و در دیالوگی تاکید دارد که از همه دنیا بدش میآید و از خودش کمتر. او حتی از خودش هم بدش میآید پس تصور نگارنده این است به جای آن که به دنبال تقبیح رفتار یک شخص باشیم و معلول را سرکوب کنیم باید علتها واکاوی شود که به نظرم فیلمنامه «افعی تهران» بر اساس وظیفه ذاتی یک اثر نمایشی تلنگری میزند و دقیقا درگیرهمین موضوع و مطرح کردن علت و معلول است و این کارشناسان روانشناس و جامعهشناس هستند که باید در این باره اظهار نظر بهتری ارائه و علتها را موشکافی کنند و در جهت فرهنگسازی رفتار درست در جامعه و خانواده کوشا باشند. *منتقد سینماوتلویزیون ۵۷۵۷ برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1904427